سخنرانی حضرت استاد شیخ علی اکبر تهرانی 86.08.24

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحيم
يا صاحب الزمان (عج) ادرکنی

سخنراني جناب شيخ علي اكبر تهراني
سخنرانی شب جمعه مورخه 24/08/86

به روح محترم چهارده معصوم و حضرت ابوالفضل (ع) صلوات اول را بلند بفرستید.
برای سلامتی وجود مبارک امام زمان (عج) صلوات دوم را بلند بفرستید.
به روح رهبر انقلاب و برای سلامتی رزمندگان اسلام و پیروزی اسلام صلوات سوم را بلند بفرستید.
دعای فرج را بخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ کُن لِوَلیّک الحُجَّةِ ابن الحسنِ العَسکری صلواتُکَ عَلیهِ و علی آبائِه فی هذِهِ الساعةِ و فی کلِّ الساعَة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دَلیلاً و عیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتِعَهُ فیها طَویلاً.

ان شاء الله وجود مبارك امام زمان (عج) در تمام امور ﻫﻤﮥ ما را یاری بفرمایند، صلوات بلند بفرستید.

اگر كسي چند سال ديوانه بود، بعد عاقل شد، روزه هاي آن سال هايي كه ديوانه بوده بر او واجب نيست.
- كسي كه سي، چهل سال كافر است، بعداً كه اسلام آورد، روزه هاي زمان كفرش بر او واجب نيست.
- اما اگر مسلماني كافر شد، دو سال، سه سال يا پنج سال بعد دو مرتبه برگشت و مسلمان شد، تمام روزه هايش را بايد بگيرد.

هركس فهميد صلوات بلند بفرستد.
اللهم صل علي محمد و آل محمد
*******
مقدمه:
وجود مبارك علي بن ابيطالب (ع) می فرماید: بشنو و بفهم و باور كن، بعد به كار ببند. ارزش درس خواندن، ارزش جلسه آمدن و ارزش انساني به اين است. تمام آنهايي كه قبل از ما دور رسول الله (ص) بودند، رفتند و كافر شدند، علتش همين بود. رسول گرامي (ص) كم نگذاشت، يك دانه از سلول هاي پيغمبر (ص) هواي نفس نبود، اما آنها مي آمدند، نماز هم مي خواندند، اما باور نمي كردند، قبول نمي كردند، قلباً ايمان نمي آوردند.
من بارها عرض كرده ام: ايمان و علم معنوي يك چيز جداگانه است كه بايد خداي عظيم الشأن اين را با صداقتي كه به خرج مي دهيم به ما بدهد.

وجود مبارك امام صادق (ع) (به روحشان صلوات بفرستيد.) مي فرمايد: بشنو و پيروي كن از كسي كه تو را مي گرياند، ولي پندت مي دهد، به درك و معرفتت اضافه مي كند. پيروي نكن از كسي كه با دروغ و حرف هاي ياوه تو را مي خنداند و گولت مي زند.

لذا كلاس اخلاق، قرآن، خدا و امام زمان (عج)، آن طوري نيست كه ما دلمان بخواهد. من بارها گفته ام: شما دكتر كه تشريف مي بريد، دكتر طبق ميل شما نسخه نمي نويسد، آن را كه صلاح مي داند مي نويسد. شما هم اگر بگويي من نمي خورم، مي گويد: خيلي خُب، برو بمير. اگر آمدي پيش من، دوايت اين است.

جمله اي را كه من تكرار مي كنم اين است كه شما اگر يك كارتن سيب، گلابي، يا پرتقال خريدي، اگر دوتا دانه اش لكه اي بود همه را دور نمي ريزي، لكه آن دوتا لكه اي را مي گيري مي خوري، بقيه اش هم كه سالم است.. ما يك ساعت و بيست دقيقه كم وزياد اينجا گفتار داريم، يك كلام هم از خودمان چيزي نداريم، هرچي هست از خدا، قرآن و اهل بيت (ع) است اما ممكن است شما دوتايش را خوشتان نيايد. خيلي خُب، نيايد! بياييد سي دي بگيريد ببريد، تكراراً گوش كنيد، چون هردفعه كه گوش مي كنيد، چندتا مطلب به مطالبتان اضافه مي شود. ممكنه الآن گوش مي كني يك خرده ناراحت بشوي، اما سي دي را كه دوباره گوش مي كني، جوابت را مي گيري. اگر هم باز يك خُرده مثلاً در يك جايي گير داشتي، هفته آينده بيا، ما جوابت را ان شاءالله مي دهيم. چون من خودم فكر مي كنم در هفته، چيزهايي كه گفتم بعضي ها برايشان سنگين بود، اينها را دو مرتبه هفته بعد دنبال مي كنيم كه ان شاءالله همه مان بفهميم.

وجود مبارك امام رضا (ع) (به روحشان صلوات بفرستيد.) مي فرمايد: هفت چيز جنبه مسخره دارد:

1-كسي كه به زبان استغفار مي كند ولي در قلبش پشيمان نيست. ما يادمان نرود، بايد بدانيم كه اصلاً توبه پشيماني است، به زبان استغفار بكني، نه!

گفتم كه طرف جلوي علي بن ابيطالب (ع) گفت: "استغفر الله ربي و اتوب اليه"، آقا فرمود: ساكت باش مادرت به عزايت گريه كند. استغفار كلمه بلندي است، مال مردان آقاست و شش شرط دارد:
1- گناه نكني.
2- از گناه پشيمان باشي.
3- حق مردم را بدهي.
4- حق خدا را بدهي.
5-بدنت با گوشت حرام فربه شده، اين را از بين ببري.
6- با ذكر، ثنا و عبادت خدا بدنت را فربه كني.

لذا آن كساني كه مي خواهند براي خدا كار بكنند، هيچ وقت براي رضا و دلخوشي شما حرف نمي زنند، آن طور مي گويند كه خدا خوشش بيايد، آن طور مي گويند كه خدا فرموده.

اين نيست كه شما گناه نكني، الآن از كافي شريف برايتان مي خوانم كه اصلاً خدا دوست دارد بنده هايي كه گناه مي كنند برگردند، بگويند: خدايا، من گناه كردم، مرا ببخش. خدا متنفر است از بنده هايي كه گناه مي كنند (كوچك يا بزرگ) ولي بي تفاوت اند. مسئله اين است كه وقتي ما استغفار مي كنيم، در درونمان هم پشيمان بشويم.

2- كسي كه توفيق كار خوب از خدا مي خواهد ولي كوشش نمي كند. شما خيلي دوست داريد درس بخوانيد و دكتر بشويد. بايد هم درس بخوانيد، هم كوشش كنيد، هم پشتكار داشته باشيد، هم در خانه خدا را بزنيد. مثلاً خانه اش اين دوروبر است، مي تواند جلسه بيايد، اما مي رود در خانه اش مي خوابد! نمي شود!

3- كسي كه بهشت بخواهد و در سختي ها صبر نكند. من اينجا يك خُرده مي خواهم رويش حرف بزنم كه اصلاً به قول مولا علي (ع): بهشت با تمام عظمتش از لابه لاي ناراحتي ها به دست مي آيد، به عكس جهنم از لا به لاي همين خوشي هاي كاذب درست مي شود.

از من سوال كردند:
آقا، چه كار كنيم كه بدانيم كارها خدايي است، براي خداست؟
امام صادق (ع) مي فرمايد: سعي كنيد دينتان عاريه نباشد. دين عاريه اين است كه ده سال، پنج سال، بيست سال كمتر يا زيادتر عبادت مي كنيد، يكهو يك ضربه از يك جا وارد مي شود، مي بيني چنان مي رويد انگار از هفتاد سال پيش كافر بوديد.

امام صادق (ع) مي فرمايد: امت موسي هفتادودو فرقه بودند، امت ما هفتاد وسه فرقه مي شوند. هفتادودو فرقه شان را دور بريزيد، آن يك فرقه سه گروه مي شوند:
1- هرجا بادي به پرچم اسلام بخورد كه پولي از آن دربيايد يا شكمي سير شود، دورش جمع مي شوند.
2- مانند شيشه مي مانند. شيشه نور مي دهد، نور مي گيرد، زيباست، اما يك بچه هفت هشت ساله يك سنگ ول مي كند تويش، خورد مي شود و مي ريزد زمين و از حالا مزاحم است.

امام حسين (ع) هم همين را مي فرمايد: مردم دينشان نوك زبانشان است، تا زماني دور دين مي چرخند كه دنيايشان تأمين شود، شهوت، راحتي، بخور و بخوابشان برقرار باشد، همين كه بخواهد يك امتحان پيش بيايد، مي بيني اصلاً دين ندارند.

3- مانند طلاي سرخ هستند. [1]

امام صادق (ع) مي فرمايد: سعي كنيد دينتان عاريه نباشد. اين نمي شود مگر اينكه كارها براي خدا باشد. كارها براي خدا نمي شود، مگر اينكه خوبي كه به كسي كردي توقع تشكر نداشته باشي. بارها گفته ام: از اين در كه مي خواهي بيايي تو، براي رضاي خدا بيا، فقط بگو: خدايا، براي رضاي تو مي رويم بفهميم و درك كنيم. چون اگر جز اين باشد، از مگس پست تر مي شويم.

چون بارها گفته ام كه مگس اخلاقش اين است: يك هيكل هفتاد كيلويي از حمام مي آيد، اين مي گردد مي گردد پشت گردنت، پشت دستت، يك ته سوزن ميكروب پيدا كند، بنشيند رويش نشانت بدهد. اما همين كه براي خدا بيايي، هم عبادت هايت قبول مي شود، هم مي فهمي، هم اينكه مافوق ملائك مي شوي. بارها تكرار كرده ام، چون وجود ما تكراري است.

من ناراحتم از بعضي ها، حالا يا از اينترنت گوش مي كنند، يا از سي دي، يا شما كه الآن اينجا هستيد، كه مي گويند: آقا بعضي هايش تكراري است! آقا، وجود ما تكراري است! تو چرا غيبت، تهمت، حسادت، نكبت، بخور، بخواب، غضب و كثافت را سفت نگه داشته اي؟ مگر بد نيستند؟ اما تا دو كلام حرف خوب مي شنوي مي گويي: آقا تكراري است؟! وجود ما تكراري است. ما روزي ده بار مي گوييم "اياك نعبد و اياك نستعين" خدا مي داند.
حتي در قرآن آيه داريم- يا محمد، بگو، اين مردم فراموشكارند.
پس اگر ما خواستيم ببينيم كارمان خدايي هست يا نه، وقتي دينمان عاريه نباشد، هركاري مي كنيم براي رضاي خداست، اگر هم از ما تشكر نكردند ناراحت نيستيم، اگر تشكر كردند مي ترسيم. چرا؟ اصلاً تشويق در راه خدا باعث مي شود كه يواش يواش انسان كافر شود. نه! كار خوب كردي، خدا مزد مي دهد. كار زشت كردي، خدا عذاب مي دهد. لذا ما نبايد ناراحت بشويم.
مولا علي (ع) مي فرمايد: بهشت و همه عظمت آن از لابه لاي زحمت ها و رياضت ها به دست مي آيد.

خُب جوان، معلوم است، شما از اين در كه مي روي بيرون، زنه دارد جلويت آن شكلي مي رود، سخت است كه چشمت را بيندازي پايين، اما بينداز پايين. مي روي خانه، مي بيني دور هم نشسته اند دارند فيلم كثيف نگاه مي كنند، خُب سخت است، نفس تو مي خواهد، اما برو كنار، در اتاق ديگر بگير بخواب. خاله، عمه و دايي دور هم نشسته اند با دخترهاي سرو كله لختشان، خُب سخت است. مي گويند: چرا نمي آيي پيش ما بنشيني؟ بگو: شما بي حجابيد حرام است بر من. درست است كه سخت است ولي براي خداست.

ادامه حديث از قول مولا علي (ع)- جهنم با تمام ناراحتي هايش از لابه لاي لذت هاي كاذب درست مي شود، كه لذت نيست، من و شما آن را لذت مي دانيم.

حضرت ابراهيم (ع) داشت به مردم مي گفت دنيا چنين است و آخرت چنين است، مردم خجالت بكشيد، گناه نكنيد. مرده اي افتاده بود لب دريا، نصف آن توي دريا بود، نصفش توي خشكي بود. تو خشكي داشتند حيوانات خشكي او را مي خوردند، توي دريا هم ماهي نوك مي زد و مي خورد. يك كسي از همين مخالف هاي امروزي بلند شد و گفت: يا ابراهيم (ع) اين مرده اينجا افتاده، نصفش توي درياست، حيوانات دريا دارند مي خورندش، نصفش هم توي خشكي است، حيوانات خشكي او را مي خورند، خدا چه جوري مي خواهد اين را زنده اش كند؟ (در قرآن است.)
ابراهيم (ع) از خدا خواست كه خدايا، مرده را براي من زنده كن. خدا فرمود: مگر تو ايمان نداري؟ گفت: مي خواهم قلبم قوي شود، قلبم محكم شود. خدا فرمود: برو چهارتا مرغ را بگير، سر اينها را ببر، سرهايشان را پيش خودت نگه دار، بدن اينها را با پوست، گوشت و پر بكوب چهار قسمت كن، سر چهارتا از اين تپه ها بگذار، يكي يكي صدا كن. من جلوي چشمت اينها را زنده مي كنم كه خوب قلب تو و شنوندگان محكم بشود. اين چهارتا كدام ها بودند؟ يكي كلاغ، يكي طاووس، يكي خروس و يكي مرغابي بود. (چرا خدا گفت كه سر اين چهارتا را ببر؟ چون اينها فلسفه دارد.) سرها را بريد و پيش خودش نگه داشت و بعد بدن ها را كوبيد و گوشت لخم شد. ايستاد و گفت: خروس بيايد. ديد ذرات بلند شدند در آسمان به هم چسبيدند، شد بدن خروس، آمد جلو، ابراهيم (ع) سر را گذاشت، با قدقدي تشكر كرد و رفت، و پشت سرش كلاغ و پشت سرش طاووس و پشت سرش مرغابي.
حالا فلسفه اينكه چرا خدا اين چهار مرغ را انتخاب كرد؟

1-خروس حيوان خوبي است، خيلي هم غيرتي و زن و بچه دوست است، تا دانه گيرش مي آيد تندي زن و بچه را صدا مي زند، قدقدقد بياييد بخوريد. آن وقت ها در خانه ها همه مرغ و خروس داشتند. اين خروس همسايه بغلي آمده روي پشت بام، اين توي حياط مي بيند، بلند مي شود مي پرد هوا، زمين، جيغ و داد، چرا آمدي ناموس مرا نگاه مي كني؟ خاك بر سر آنهايي كه اين روزها افتخار مي كنند كه زنشان را آرايش مي كنند يا پشت تلويزيون يا غيره و ذالك نشان مردم بدهند، خاك بر سرشان! خروسه بلند مي شود مي پرد كه چرا آمدي؟ مي داني چرا خدا مي گويد سر خروس را ببر؟ خروس خيلي شهوتران است، آن به آن دوست دارد شهوتراني بكند. مي گويد: انسان، اين صفت را از خودت دور كن، بريز بيرون.

2- كلاغ خيلي حيوان خوبي است، كسي تا حالا عشق بازي و مجامعت اينها را نديده. سحر خيز و باحياء، به خاطر همين دو حسنش مي بيني كلاغ سيصد سال عمر مي كند، اما يك عيب دارد، خيلي علاقه مند به طلاست.
مادر شما رفته لب حوض النگويش را درآورده، دستش را شسته، يادش رفته بردارد. كلاغه از آن بالا شيرجه مي رود برمي دارد، بعد مي رود يك جايي با چنگش زمين را مي كند، اين دستبند را توي خاك مي گذارد، رويش خاك مي ريزد، حالا كه خاك ريخت، عقل ندارد كه بداند كجاست؟ يادش مي رود. اين قدر بالاي سرش جيغ و داد مي زند تا بميرد! مي گويد: بشر تو فوق اين حرف هايي، براي اين دنيا صبح تا شب به جان هم نريزيد. دين، شرافت و همه را مي دهي براي پول، براي چشم و هم چشمي.

الآن داشتم مي گفتم كه خدا مي فرمايد: با من مكر نكنيد، چون من خودم خداي مكارهايم، به تو يك جو عقل داده ام، كل عقل پيش من است. با من مكر نكن كه باهات مكر مي كنم.

به امام صادق (ع) گفتند: چه جوري خدا با بنده اش مكر مي كند؟ فرمود: سرش را به دنيا گرم مي كند. او فكر اين صندلي است، آن يكي فكر اين پست است، فكر اين پول است كه كلاه سر آن بگذارد، همين طوري، يكهو بلند بگو "لا اله الا الله" دست خالي مرد. به جهنم!

گفتم رسول گرامي محمدبن عبدالله (ص) صبح بود با اصحاب داشتند مي آمدند، برخورد كردند به يك آقايي كه گوسفند، شير و غيره و ذالك داشت. آقا فرمود: يك خُرده از اين شير به ما بفروش كه ما صبحانه بخوريم. طرف گفت: نداريم، به اندازۀ خودمان است. آقا فرمود: خدايا، به اين ثروت فراوان بده. رفتند آن طرف تر يكي ديگر بود، آقا فرمود: يك خُرده از اين شيرتان به ما بفروشيد، ما صبحانه بخوريم. طرف گفت: چشم، بنشينيد. نشستند طرف شير را جوشاند، آورد خدمت رسول الله (ص) گذاشت، يك بره هم آورد، گفت: آقا دوست دارم اين بره را اينجا بكشيد كباب كنيد، صبحانه با هم بخوريد. حضرت فرمود: خدايا، به اين ثروت به اندازۀ كفافش بده. اصحاب ناراحت شدند، (خُب شما هم ناراحت مي شويد.) يا رسول الله، اين به ما نداد، شما گفتيد ثروت كلان. اين داد، مي گوييد به اندازه كفاف؟ گفت: من اولي را نفرين كردم كه تا آخر عمرش دنبال پشكل و پشه و اين حرف ها باشد، تا بميرد. (ثروت همين است ديگر، ثروتي كه از راه خدا درنيايد، براي خدا نباشد، حقش را ندهي، خمسش را ندهي، در راه خدا خرج نكني، همين است. كدام يك از اين مردم براي خدا كار مي كنند؟ لذا اين است كه راحت!) اما اين لطف كرده به ما، من دعايش كردم. گفتم: خدايا به اندازۀ كفاف به او بده، يعني خوب بخورد، خوب بريزد، عبادت كند، به زن و فرزندش برسد، به عبادتش برسد و بعد هم برود بهشت.


پس حواسمان جمع باشد برادرها، يادت نره! هركس در هر پست و مقامي هستي، داري ميلياردي مي دزدي، فكر نكني! نه بابا، مورد نفرين خدا و رسول الله (ص) قرار گرفته اي!

3- طاووس است، كه هي مي گويد: من! من! من! (من ديده ام، در تلويزيون نشان مي دهد.) مي گويد: حيوان به اين قشنگي و خوشگلي اين منش كشته اش، فداي منش مي شود. به هركجا رسيدي برادر من، تواضع داشته باش. اصلاً بالاترين دليل علم رباني و علم معنوي اين است كه رسول اكرم محمدبن عبدالله (ص) مي فرمايد كه هرچي به علمت اضافه مي شود، تواضعت زياد مي شود، مي گويد اين دليلش است. چون تواضعت زياد شد، در مقابل خدا و رسول الله (ص) و مردم، حالا مردم تواضعشان زياد مي شود نسبت به تو. تو به خاطر خدا تواضع مي كني، حالا خدا هم قلب مردم را برمي گرداند، به تو تواضع مي كنند.

طاووس هي مي گويد: من! ميگويد برادر من، به هركجا رسيدي من را بگذار كنار، بگو: خدايا، تو را شكر مي كنم كه اين پست، پول و مقام را دادي، توفيق بده من بتوانم به دين و مذهب و مردمت كمك كنم.

4- چهارمي كه از همه بدتر است، مرغابي است. شما يك كاسه پر از تريت، برنج بگذار جلوي اردك، آن ور تر يك جا باشد لجن، اين كاسه تريت و برنج را ول مي كند، مي رود در لجن ها تا مچ پا و آخر منقارش را هم توي لجن ها مي كند و مي گردد تا يك كرم مرده پيدا كند، بخورد. مي گويد: اي بشر، لاشخور نباش! تو كه پول را از هر راهي درمي آوري، زنت از هركجا، خودت از هركجا حساب ندارد، همين طوري مي گيري مي خوري، خُب تو لاشخوري.

پس چي شد؟ اگر خواستي دينت عاريه نباشد و از آن طرف هم ببيني كارهايت براي خدا هست يا نه؟ هرچه مي كني براي خدا بكن. اگر كسي ازت تشكر نكرد، خوشحال باش. اگر كسي من باب مثل مثلاً يك كاري كردي محلت نگذاشت، ناراحت نشو. چرا؟ مزد دهنده خداست.
تو بندگي چو گدايان ز بهر مزد نكن كه خواجه خود روش بنده پروري داند
اگر مي خواهي بزرگ بشوي، به عظمت و به هرچه مي خواهي برسي اول براي خدا باشد، دوم تواضع. چرا؟ اول دشمن خدا متكبر است و اول دشمن متكبر هم خداست. مي گويد: تا زمين هفتم پايين مي برمت، متواضعين، تا آسمان هفتم شما را بالا مي برم.

لذا جوان ها هرچه مي خواهيد، هرعظمتي مي خواهيد، تواضع را از دست ندهيد، در خانه خدا آرام باشيد. چرا؟
براي اينكه امام صادق (ع) مي فرمايد: تو كه با يك غر كسي ناراحت مي شوي، زماني از شيعيان ما هستي كه همه يك شهر تو را انتقاد كردند، ناراحت نشوي. (در كافي شريف است.) همه يك شهر تو را تعريف كردند خوشحال نشوي، چون كار براي خداست. منتها كارت را بر قرآن عرضه كن، اگر كارهايت را قرآن تأييد كرد، خوش به حالت، اصلاً يك كسي پشت سرت حرف بزند، يك ثواب مفتي توي نامه اعمالت نوشته مي شود.

رسول گرامي محمدبن عبدالله (ص) مي فرمايد:
دو چيز را هميشه در نظر داشته باشيد:
1- خدا را، هركجا مي روي، هركار مي كني، بدان خدا همراهت هست.
اين جوان هاي محترم اكثراً آخر شب مي گويند: حاج آقا، ما چه كار بكنيم؟ مي گويم: همه چيز را الآن گوش كردي، فقط خدا را فراموش نكن. آن زماني كه در دانشگاه، دبيرستان، هركجا دارند امتحانت مي كنند، شما مي خواهي يك تقلبي بكني، صداي پاي معلم را كه مي شنوي آن تقلب را پاره مي كني، دور مي ريزي، يا مي گذاري در دهانت مي جوي قورتش مي دهي، مبادا آثارش را او ببينند. خدا همه جا همراه ماست.

زليخا حضرت يوسف (ع) را دعوت كرده براي زنا، يك بت روي تاقچه بود، او اول يك پارچه كشيد روي اين بته. حضرت يوسف (ع) پرسيد: چرا اين طوري مي كني؟ گفت: مي خواهم در مقابل خدا گناه مي كنم، نبيند! (حالا او كافر است.)
برادر من، در خانه نشسته اي مي خواهي گناه كني، يك بچه پنج شش ساله وارد بشود، جلوي او گناه نمي كني، خجالت مي كشي. چرا راحت جلوي خدا هركاري مي كني؟! داري در خانه غيبت مي كني، تهمت مي زني، صاحب غيبت وارد مي شود لال مي شوي! يك وقت من مي گويم: بنجل، چلغوز! (بابا، اينها كه من مي گويم خيلي خوب است، خدا بدتر از اين را مي فرمايد: "كالانعام بل هم اضل")

قلب جوان ها پاك است، زود مي گيرند. من نمي گويم خود رسول الله (ص) مي فرمايند.
يكي از اسراري كه اين جلسه نودونه درصدش جوان است، اين است. سال 1359 جنگ بود، ما ده روز عزاداري امام حسين (ع) را روزها گرفتيم. يعني از اول محرم ساعت ده شروع مي شد، دوروبر ساعت يك ناهار مي داديم. آن موقع ما خيلي بزرگسال داشتيم، حساب كن چهل درصد جوان بودند، شصت درصد بزرگسال. من ديدم هرچه حرف مي زنم اينها (بزرگسال ها) تكان نمي خورند، هماني كه بودند، هستند. خدا گواه است روز دوم كه گذشت، من خواب ديدم كه دارم داد مي زنم، صحبت مي كنم، اين بزرگسال ها تكان نمي خورند! هماني كه بودند، هستند.
مثل امام صادق (ع) كه مي فرمايد: اي مگس هاي بي چراغ، اي چوب هاي به ديوار تكيه داده شده. شما يك چوب را به ديوار تكيه بده، پنجاه سال بماند، تكان نمي خورد. من در خواب ناراحت بودم، از غيب به من اشاره شد كه تو فقط براي اين جوان ها و نوجوان ها بگو، فهميدي؟ اينها يا مي گويند ما خودمان خداييم، يا نفسشان زير بار نمي رود. چرا؟ از جواني نخواسته خودش را تربيت كند.

2-مرگ را، اگر مرگ را فراموش نكردي، نمي ميري نترس. منتها چون كه مي داني مرگ هست، بايد در قبر بروي، جلوي خودت را مي گيري و كمتر گناه مي كني.

دو چيز را هم ما بايد در نظر نداشته باشيم:
1- به كسي خوبي كردي، آماده نباش ازت تشكر كند. چرا؟ اگر منتظر تشكر باشي جهنمي مي شوي. دائم قلبت سنگين است كه چرا از ما تشكر نكرد، چرا بهترش را براي ما نياورد. بابا، تو به حساب خودت كار خوب كرده اي، هم قلبت را خراب كرده اي و هم جهنمي شده اي. اگر كار خوبي هم مي كني براي خدا بكن، خدا خوب مزد مي دهد.
2- اگر كسي به تو بدي كرد، ردش كن، در نظر نداشته باش. چرا؟ دائم در دلت كينه و كدورت داري.

لذا من اين چهارتا را هرچندوقت يك بار مي گويم كه بيدار باشيم، سعي كنيم منافق نباشيم.

منافق همه چيزش از من و تو بهتر مسلمان است. اما چهارتا علامت دارد:
1.  دروغ زياد مي گويد.
2.  در امانت خيانت مي كند.
3.  تو و رويش يكي نيست.
4. از همه بدتر موعظه در او تأثير نمي كند.

برادرها، بيدار باشيد. اگر ديدي رفتي خانه تكان نخوردي، بدان خيلي آدم بدي هستي. اينجا بدون استثناء پايگاه وجود مبارك مهدي آل محمد (ص) است. هرچي هم مي گوييم، مي گوييم خدا، رسول الله (ص) و قرآن، اگر ديدي بعد از يك ساعت و خُرده اي گفتار و بعد دعا و ثنا، گريه و زاري، رفتي اما تكان نخوردي، گريه كن. اين كار را بكن. هر شب يا هر روز چهل، پنجاه صلوات (چهارپنج دقيقه طول مي كشد.) بفرست براي سلامتي حضرت (عج) قسمش بده: جان مادرت فاطمه (س) مهدي جان (عج)، اين رذيله هاي بد را از من بيرون كن. مهدي جان (عج) عنايت كن يقين، حلم و ارادۀ قوي به من بده. اينها را بخواهيد.

صبح ها هم كه گفتم:
1- بعد از نماز كه بلند مي شوي.
2- سي وسه بار "الله اكبر" سي وسه بار "الحمدلله" و سي وسه بار "سبحان الله" بگو.
3- بعد دوازده تا "قل هو الله" بخوان دور خودت فوت كن.
4- بعد هفت بار بگو "بسم الله الرحمن الرحيم لاحول و لاقوة الا بالله العلي العظيم".
5- بعد سرت را بگذار روي مهر چندبار "شكراًلله" بگو.
6- از خدا بخواه كه خدايا، رذيله هاي مرا بيرون كن، مرا بر نفسم مسلط كن. خدايا، مرا بر شهوت و شيطان مسلط كن. ما بايد در خانه خدا گدايي كنيم.


4-كسي كه از آتش جهنم به خدا پناه مي برد ولي از لذت حرام دست برنمي دارد. بعضي ها مي بيني كه از راهشان گله مي كنند.

بابا، رسول الله (ص) مي فرمايد: دنيا زندان مومن است و بهشت كفار. چرا؟ براي اينكه شما بايد چشمت دربند باشد، گوشت دربند باشد، زبانت دربند باشد. بنده آن است كه دربند باشد. چشمت را نمي تواني هرجا بيندازي، دربارۀ مردم نمي تواني هرحرفي بزني، در مغزت نمي تواني فكر بد بكني، هرغذاي زشتي را نمي تواني بخوري. دنيا زندان مومن است، نگاه نكن به اين خلق الله! چرا؟

رسول الله (ص) مي فرمايد: اگر همه خلق از يك راه رفتند و علي بن ابيطالب (به روحش صلوات بفرستيد.) از يك راه رفت، آن راهي را كه علي مي رود برويد، ولو اينكه او تنها باشد، او دارد درست مي رود. بعد مي فرمايد: راه علي براي شما خواري مي آورد، ذلت مي آورد. چرا؟ دائم شما را دعوت مي كند به طرف خدا، به راستي، به حقيقت، به اينكه كجي را بريزيد دور. امروز هركسي را مي بيني بلند مي شود دينش نظرش است، دينش فكرش است! لذا علي بن ابيطالب (ع) مي گويد: نه! خدا چه مي فرمايد.

5- كسي كه مرگ را ياد كند ولي آمادۀ آن نشود. آمادۀ مرگ شدن اين نيست كه ما مي ميريم. شب به شب بنشين، فكر كن كه صبح تا حالا چه كرده اي؟ اگر دل كسي را شكسته اي، دروغي گفته اي، خلافي كرده اي، بگو: خدايا، من را ببخش. اين پنجاه تا، سي تا صلوات را مي فرستم به روح كساني كه قلبشان از من ناراحت است. تمام شد، نمي ميريم كه!

6- كسي كه خدا را دوست دارد ولي دستورات او را عمل نمي كند. كافرها هم خدا را دوست دارند. اين آمريكايي كه چند سال پيش رفت به كرۀ ماه، پايش را گذاشت زمين، گفت: الله، خدا، خدا.

چندي پيش هم برايتان گفتم: يوري گاگارين (اولين كسي كه رفت به فضا.) موقع برگشتن، رابطه اش با زمين قطع شد، بي سيم قطع شد. وقتي كه آمد پايين، پرسيدند: آن وقتي كه رابطه ات قطع شد، چي شد؟ گفت: من مي دانستم يك خدايي هست كه مرا نجات مي دهد. همه قبول دارند. درون ما خداگونه خلق شده، منتها زمان، تكبر و عجب، خرابش مي كند. صبح بلند مي شوي در خانه خدا را بزن.

7- كسي كه در گناه اصرار مي ورزد وليكن توقع بهشت دارد. نه! همه گناه مي كنند برادر، اما يادت باشد ذره ذره ما مي توانيم جلويش را بگيريم.

مولا علي (ع) مي فرمايد:
- اي مردم، زيان كار و ضرركرده كسي است كه در دينش خطا وارد شود. (اين چيزهايي كه روزگار مد مي كند، اينها را قبول نكنيد.)
- گناه در دين بهتر از كارهايي است كه مردم خودشان درست مي كنند.
گناه در دين اين است كه مي داني شراب حرام است، ده سال مي خوري، مي گويي: خدايا، غلط كردم. مي داني زنا حرام است، كردي، مي گويي: خدايا، غلط كردم. ولي چيزهايي كه حرام است، مردم، زمان، حلال مي كنند، اينها را خدا نمي پذيرد.
- شخص دزد زده كسي است كه دينش را از دست بدهد، بدعت ها گمراهي است و با بدعت ها سنت ها ويران مي شود. اين چيزهايي كه شب و روز تلويزيون پخش مي كند، اينها حرام است! حرام است! حرام است! منتها ديگر برايشان عادي شده.

لذا اين است كه برادرها، همه بيدار باشيم، اين راجع به گناه است:
كافي شريف جلد چهارم صفحه 159
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند دوست دارد بنده اي را كه وقتي در گناه بزرگ افتاد به او توجه كند. (بگويد: خدايا، من گناه كردم امروز، - دور از جان - زنا كردم، شراب خوردم، بدتر از آن غيبت گوش كردم. يك زنا گناه يك زناست، اما يك غيبت بيش از سي وشش تا زنا برايت مي نويسند، آنكه گوش مي كند ده برابر. مي گويد: خدايا، من اين كارها را كرده ام، مرا ببخش. خدا دوست دارد بنده اي كه گناه كرد، توبه كند.) متنفر است از بنده اي كه گناه مي كند، (حالا يا كوچك، يا بزرگ) اما بي تفاوت است.

رسول الله (ص) فرمود: بپرهيزيد از گناه هاي كوچك. اصحاب گفتند: آقا شما اين بزرگ ها را نمي گوييد، همه اش كوچك ها؟ فرمود: بابا، بزرگه چون بزرگ است نمي كني. زنا نمي كني، شراب نمي خوري، اما راحت نشسته اي يك دروغ مي گويي (فوق همه گناه ها)، راحت پشت سر مردم غيبت مي كني، آبرو مي ريزي، بيش از سيصد زنا برايت مي نويسند.

مولا علي (ع) مي فرمايد:
- كسي كه گناه مي كند و پشيمان مي شود، اين سبب مي شود كه از گناه دست بكشد.
حالا مولا علي (ع) دارد چندتا وصيت به ما مي كند:
- اي بندگان خدا، ترديد نكنيد تا به شك بيفتيد. اي بندگان خدا، شك نكنيد تا كافر شويد. اي بندگان خدا، كافر نشويد تا پشيمان شويد. (اين خطبه در تحف العقول است.)

برادرها، همين است كه آقا، من باب مثل آن مي گويد كه موسيقي تا اينجا حلال است، تا آنجا حرام است. برادر من، يك دستگاه درست بكن، بگذار، بگو اين دلنگ دلونگ ها، اين رقاصي و مطربي ها تا كجا حلال است كه گناهش پاي شما باشد، بعد مابقي اش، آن طرف ترش، گناهش گردن خودش باشد! اين طور نيست! مي گويند: كدام امام فرموده؟ كجاي قرآن مي گويد؟

شما وقتي مي گويي آقا به من گفتند: كجاي قرآن گفته حرام است؟ من مي گويم به او بگو:
- كجاي قرآن گفته حلال است؟
- هركجا كه فرموده اجتناب كن از "قول الزور"، موسيقي است. (سوره حج آيه سي)
- هركجا كلمه "لهو و لعب" است، موسيقي است. (سوره لقمان آيه شش و هفت)
(آيه فراوان است.)

ادامه حديث از قول مولا علي (ع):
-  اي بندگان خدا، خود را كم ارزش ندانيد تا سستي كنيد. يك آدم عاقل و خوب كه كار خلاف نمي كند. به خودتان ارزش بدهيد. بابا ما انسانيم، فوق بهشتيم. چندي پيش گفتم: اصلاً بهشت هم زيبايي اش، به خاطر مومن است. مومن وقتي وارد بهشت مي شود، بهشت زيبا مي شود.
- ارزش خود را بشناسيد كه در گناه نيفتيد، كم ارزشي شما را به راه هاي تاريك مي كشاند، شما را به هلاكت مي كشاند. (اين كار را نكنيد.)

مي داني امام زمان (عج) چه مي گويد؟ مي فرمايد: خدايا، به تو پناه مي برم از كوري بعد از بينايي، (اكثر اينهايي كه خراب مي شوند، يا الآن خراب هستند، يا خراب را تأييد مي كنند، همه اينها باسوادند.) خدايا، پناه به تو مي برم از هلاكت بعد از هدايت.

شما يادتان نيست، فروردين سال چهل و يك، كه آقاي بروجردي از دنيا رفت، انقلاب شروع شد، سروصدا شد. خُب من خيلي ها را مي شناسم كه اينها وجودشان مي لرزيد اگر كوچك ترين ضربه اي به يك جاي قرآن و رسول الله (ص) مي رسيد. الآن چنان باد آورده كأنه منم! "انا ربكم العلي"! نه، بيدار باشيد.

- اي بندگان خدا، چون حق در برابر شما آمد و آن را فهميديد، تكبر نكنيد. الآن به خود رسول الله (ص) قسم، تمام آن كساني كه صداي ما به گوششان مي رسد، در هر مقام مملكتي و علمي هستند، مي دانند كه جز خدا و قرآن چيزي نيست. اما نه!
- تكبر مي كنيد تا آشكارا زيانكار مي شويد.
- اي بندگان خدا، راستي از دورانديشي است كه ما در مقابل خدا تسليم بشويم.

وجود مبارك مولا علي (ع) (يك صلوات به روحش بفرستيد.) اين را به مالك اشتر مي فرمايد: (مالك اشتر، كسي است كه توي دست رسول الله "ص"، توي دست علي بن ابيطالب "ع"، توي آخرين درجه روغن ولايت و دين خدا سرخ شده.) اي مالك، مبادا خودبين شوي و بدان اعتماد كني و ستايشگر شوي. (دوست داشته باشي هرچه تو مي گويي آن باشد.) زيرا كه اين خود از فرصت هاي شيطان است، تا تمام خوبي هايي كه كردي همه را نابود كند. (برادر من، به عنوان پدر به تو مي گويم.) اي مالك، مبادا بر مردم يك كاري كه مي كني منت بگذاري. (بگويي كه ما چنين كرديم! خُب انقلاب شد كه ما چنين و چنان بكنيم، انقلاب براي همين شد!)

مبادا اي مالك، وعده اي بدهي و در آن تخلف كني. اي مالك، مبادا يك خودخواهي ها، يك سودجويي هايي بكني كه برخلاف حق باشد و مردم دنبال تو بيايند. اي مالك، پُردماغي نكن. (غرور را بگذار كنار.) اي مالك، تندخويي را كنار بگذار. (بنشين حرف گوش كن.) اي مالك، مشت زني نكن. (از همه بدتر) اي مالك، زخم زبان نزن به مردم. (تا كسي مي خواهد چهارتا كلمه حرف حق بزند، يك دانه وصله بهش مي چسبانند!)

برادر من، بيدار باشيد، مرگ پشت گوش همه مان است. اولاً انسان از شصت كه مي گذرد ديگر مرگ دارد بهش مي گويد: بفرما! دوماً ما دوتا بلاي شديد شديد دارد طرفمان مي آيد، يا جنگ است كه پدر پررو ها را درمي آورد، يا زلزله است. خودتان را به خواب نزنيد برادر من!

اي مالك، از همه اينها دور باش. اي مالك، اين عهدنامه كه من به تو نوشتم براي اين است كه اگر خواستي هواي نفس پرست شوي راهي نداشته باشي، نگويي نمي دانستم.

اين حقير هم همين است، سي ودوسال است كه خدا مرا مأمور كرده داد مي زنم، كه كسي نگويد نمي دانستم. اين صدا الآن دارد توي آمريكا، توي انگلستان و هندوستان پخش مي شود. سي دي هم دارد همه جا پخش مي شود. در ايران خودمان در خانه ها چندين جلسه دارند، گوش مي دهند. چرا؟ لطف خداست. برادر من، بيدار باش.

چرا؟ من اينها را مي گويم يكي اينكه فردا بهانه نتراشيد، بگوييد: نمي دانستم!
يكي هم به قول مولا علي (ع): اي مالك، بدان آنكه بدي ها را نگه مي دارد و عذاب مي دهد خداست و آنكه خوبي ها را نگه مي دارد و مزد مي دهد خداست. (آنكه گناه ها را نگه مي دارد و پدر صاحب بچه را درمي آورد، آنكه كارهاي خوب شما را نگاه مي كند خداست.)

آيه قرآن داريم: فردا وقتي كه شما مرديد، اعمال را كه گردنتان مي اندازند، يك چيزهايي را شما مي خوانيد كه اصلاً نمي توانيد باور كنيد. مي گوييد: اِ، خدا اينها را هم گفته؟! آن روز مردم نمي فهميدند، ولي امروز ما مي فهميم. يك دانه سي دي شصت ساله را مي گذارد جلويت، مي فرمايد: خودت را نگاه كن. چه مي خواهي بگويي؟

يك وقت حدود ده، پانزده سال پيش بود، من داشتم نوار جلسه را در آن خانه بوديم نگاه مي كردم. وقتي داشت دوربين مي چرخيد، يك كسي چرت مي زد. يكي گفت: نگاه كن خواب است. گفتم: من و تو از او خواب تريم ايراد نگير، او در اينجا نشسته از اين جلسه خواب است، من و تو از خدا خوابيم. از صبح تا شب كيه كه به فكر خداست؟ در تصميم گيري ها، در فكرها، در گفتار و در سياست گذاري مملكتي. كيه؟

والله براي خدا مي گويم: يك بندۀ خدايي گوسفند دار بود، صبح به صبح شير مي داد به بچه اش كه ببر بفروش در بازار، يك خُرده آب مي ريخت تويش. بعداً يك روز پسره گفت: بابا اين كار خوبي نيست كه شما هر روز در شيرها آب مي ريزي، مي گويي بفروش. گفت: تو نمي فهمي. پسره بعد گوسفند ها را مي برد چرا. يك روز پسره گوسفندها را برده بود لب رودخانه آب بدهد، يك جا سيلي آمده بود، زد همه گوسفندها را برد. پسره دانا بود، خيلي راحت بدون ناراحتي و ترس آمد خانه، معمولاً گله وقتي مي آيد گرد و خاكي دارد، دلنگ دلونگي دارد. باباهه ديد نه گرد و خاكي و نه دلنگ دلونگي، گفت: گوسفندها كو؟ پسره گفت: بابا، آن آب ها نبود كه شما هر روز مي ريختي توي شير؟ گفت: آره! گفت: امروز سيل شد، زد گوسفندها را برد.

حالا من هر روز صبح به صبح كه اين پاكت شير را مي خواهم باز كنم، از آن طرف مي سوزم براي كساني كه چرا به اينها نمي رسند؟ چرا اينها را نمي گيرند، اعدام كنند؟ از آن طرف، بدبخت بيچاره، پاكت را يك چهارم كوچك كردي، يك چهارم هم تويش باد است، خُب بيچاره گيرم كه شدي ميلياردر، مي خواهي چه كار بكني؟ بدبخت خاك برسر ذليل كارخانه دار شيري، تو از شير مردم مي دزدي، مردم ندارند والله. آنهايي هم كه بايد جلويشان را بگيرند، خودشان كه پول شير نمي دهند تا بفهمند چه مي شود؟! هر روز من اين ناراحتي را دارم. برادر من، والله كساني هستند كه نان خالي نمي توانند بخورند. لذا مي فرمايد كه نه، بيدار باشيد.

رسول گرامي (ص) مي فرمايد: مردم اگر همه از يك راه رفتند راه علي را برويد. چرا؟
علي بن ابيطالب (ع) در زمان خلافت آن هم خلافتي كه پنجاه و هفت كشور فعلي تحت نظر ايشان بود، شلاق روي شانه اش مي گذاشت مي آمد در بازار، مي گفت: شما از صبح تا شب كه به فكر دروغ، دغل و قسميد، شب هم كه مي رويد خانه مي خوريد و مي خوابيد. پس كي مي خواهيد اين گناه ها را جبران كنيد؟ داد مي زد، با شلاق مي زد در سر مردم. لذا مولا علي (ع) همه را دعوت مي كرد طرف خدا. از علي (ع) پرسيدند: يا علي (ع)، شما كه مي گوييد چنين و چنان، پس اين كارهايي كه معاويه مي كند چي چي است؟ فرمود: معاويه شيطنت مي كند.

من يك وقت ها مي گويم اين علم ها، مدرك ها و دكترا ها كيلويي است. بعضي ها، حتي از بچه هاي جلسه خودمان ناراحت مي شوند. آن هفته گفتم ناراحت نشويد، من اولاً تا حالا ده ها بار سر منبر گفته ام: (در سي دي ها هست.) كساني كه مطيع خدا و قرآن باشند من خاك پاي آنهايم، هركي مي خواهد باشد. ولي آنهايي كه بخواهند بگويند: ما دكترا داريم، درس خوانديم و عقل داريم، پدرشان را درمي آوريم به حول و قوۀ خدا. آنهايي هم كه مي ترسند، نيايند جلسه! نكبت، تو دست چپ و راستت را بلد نيستي!
امام باقر (ع) مي فرمايد: همان اندازه كه در تو تكبر آمد، تو ديگر عقل نداري. حالا تو درس خوانده اي يك كاغذ به نام دكترا بهت داده اند، كسرت مي شود بگويي امام صادق (ع)؟ كسرت مي شود بگويي قرآن اين را فرموده؟ يك عده اين قدر كسرشان مي شود كه نمي خواهند بشنوند! پدرتان را درآورده ايم، نه اينكه درمي آوريم، درآورده ايم. گفتم كه خود خدا درآورده، توفيق كار خوب را ازتان گرفته.

خدا به حضرت داود (ع) فرمود: به آن عالم اهل دنيا بگو كه توبه كند خودش را درست كند و اگرنه چوبش مي زنيم. چند روز ديگر آن عالم پررو گفت: ما كه چوبي نخورديم. خدا فرمود بهش بگو: همين كه ما توفيق كار خوب را از تو گرفتيم، اين بالاترين چوب است.
تو كه صبح تا شب نمي تواني يك دفعه بگويي، رسول الله (ص) و قرآن، تو بيچارۀ دو دنيايي.
رسول گرامي (ص) مي فرمايد: بالاترين دليل علم رباني و معنوي تواضع است. كسي كه هربابي از علم رباني به او اضافه مي شود، زياد مي شود براي او تواضع مردم. (چرا؟ قلب ها دست خداست. هرچقدر برايش تواضع كني، خدا در ميان مردم عزيزت مي كند.)

اما بالاترين نكبت مال متكبرين است، كه مي گويد: ما آقا درس خوانديم، عقل هم داريم! تو اصلاً عقل نداري! تو هيچي نداري. امام باقر (ع) مي فرمايد: (در تمام كتاب هاي معتبر هست، از جمله كافي شريف.) هراندازه كه در تو تكبر وارد شود، تو همان اندازه عقل نداري. عاقل كسي است كه در مقابل استاد زانو بزند.

خدا رحمت كند، يكي از علماي بزرگ هروقت مي آمد كربلا از نجف، مي خواست برود سر قبر آقا امام حسين (ع)، مي رفت اول خانه استادش، در و پيكر آنجا را ماچ مي كرد، دو ركعت نماز تحيت هم مي خواند، بعد مي رفت زيارت آقا امام حسين (ع). از همين خشك مقدس هاي احمق پرسيد: آقا اين كفر نيست؟ شما نمي رويد قبر امام حسين (ع)! گفت: من چرا، مي روم خانه استادم را ماچ مي كنم، به او احترام مي كنم كه او امام حسين (ع) را به من نشان داد، خوب هم نشان داد.

خدا هم مي فرمايد: " من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق" فردا ما خيلي از عبادت كننده ها را مي بريم جهنم، خدايا چرا؟ مي فرمايد: چون متكبر بودي، مرا س 

برچسب ها :